قدرت ملی در سیاست به مجموعه توانمندی های ارگانیکی دولت اطلاق می شود که ناشی از عوامل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی باشد. به عبارت دیگر، قدرت ملی مجموعه توانمندی هایی است که برای حصول اهداف ملی به کار برده می شود. در علوم سیاسی معمولاً قدرت ملی را در دو حوزه داخلی و خارجی تعریف می شود.
در حوزه داخلی، از قدرت ملی برای قانونگذاری اجرای عدالت اجتماعی و تنظیم روابط اجتماعی و تامین امنیت عمومی از طریق سازمانها و نهادهای رسمی کشور نظیر نهادهای قانون گذاری، قضایی و اجرایی، امنیتی و انتظامی و اطلاع رسانی استفاده میشود.
در حوزه خارجی از قدرت ملی برای حفاظت از منافع ملی، تامین نیازهای ملی، تامین امنیت ملی و رفع تهدیدات فرا مرزی و تقویت اعتبار و پرستیژ ملی در بعد خارجی استفاده میکنند.
عوامل قدرت ملی هر کشوری جمعیت، ترکیب ملت، سطح آموزش، رفاه، نخبگان، نهاد اجتماعی، طرح فکر مردم، علایق ملی، خصوصیات ملت مثل شجاعت، هوشمندی، وسعت سرزمین یک کشور، داشتن عمق استراتژیک، منابع طبیعی و ملاکهای زیستی یک کشور است. ساختار حکومتها، کارآمدی مدیران، مقبولیت عمومی، کیفیت رهبران سیاسی، سلامت عملکرد مدیران و مسوولان یک کشور، قانون گرایی در یک کشور، قدرت دفاعی و نظامی یک کشور و کمیت و کیفیت نیروهای دفاعی آن است که منظور از کمیت تعداد نیروها و منظور از کیفیت انگیزه نیروهای مسلح و آموزش نیروهای دفاعی است. لجستیک، داشتن دکترین استراتژی نظامی، سیستم اطلاعاتی، وجود پایگاهها و شرکای استراتژیک، اقتصاد کشور، روابط خارجی دولتها و ملتها، تجارت بینالمللی، روابط فرهنگی و روابط سیاسی آنها از جمله عوامل قدرت ملی هستند.
چنانچه گفتیم، قدرت ملی هم نقش امنیتی دارد و هم یک نقش سیاسی فرهنگی و اقتصادی. طبیعی است که دولتها برای توسعه قدرت ملی خودشان تلاش می کنند تا در صحنه ملی و بینالمللی به سطح بالاتری از قدرت برسند اما سوال این است که دولتها و ملتها این قدرت را برای چه میخواهند؟ پاسخ به این پرسش را می توان در دو نکته مطرح کرد.
اول: دولت ها از قدرت ملی برای تضمین بقا و حفظ حیات و استمرار بقای ملی، برای این که خودشان و کشورشان و نظام سیاسیشان را حفظ کنند.
دوم: برای توسعه، رشد رفاه و آسایش کشور و ملتشان و قدرت را در جهت اهداف ملیشان به کار میگیرند، تا بتوانند ملت شان را به سمت رفاه و آسایش بالاتر و پیشرفت بالاتر برسانند. افغانستان نیز به عنوان یک بازیگر منطقهای و جهانی، از این قاعده مستثنی نیست و باید به مثابه ی یک دولت مقتدر منطقه ی و جهانی بروز و ظهور کند اما افغانستان امروزی تا رسیدن به یک قدرت ملی و منطقه ی فاصله ی زیادی دارد. دولت و ملت افغانستان در یک دهه فرصت های زیادی برای تبدیل شدن به یک قدرت ملی و منطقه ی را از دست داده است.
حال که در دولت جدید افغانستان تشکیل شده، نیازمند دکترین فعال در عرصه تکوین قدرت ملی می باشیم. دولت وحدت ملی که در ظاهر توسط مردم به وجود آمده! باید با همه ی چالش های به جا مانده از دولت قبلی مبارزه کرده و استراتژی ملی جدیدی را برای حصول منافع علیای کشور به کار گیرد. پیش از همه افغانستان باید به یک قدرت اقتصادی منطقه ی در میان کشورهای جنوب آسیا تبدیل شود که رسیدن به این ثبات اقتصادی مستلزم بهره گیری از منابع داخلی و خارجی می باشد.
با اطمینان قوی می توان یاد کرد که با تبدیل شدن افغانستان به یک قدرت اقتصادی، توسعه سیاسی و ثبات امنیتی هم امکان پذیر خواهد شد. البته اگر عالیجنابان اشرف غنی و عبدالله دو رییس جدید افغانستان بخواهند و بتوانند و البته بگذارند که کارهای جدیدی در دولت انجام شود و الا اگر بعد از رسیدن به قدرت مانند دولتمردان دولت کرزی فقط به فکر قومگرایی و به قدرت رسیدن نزدیکانشان باشند که باز همان آش خواهد بود و همان کاسه.